ايام رحلت پيامبر اکرم(ص) وشهادت امام حسن مجتبي (ع) و امام رضا(ع)تسليت باد

index1 indexفضائل پيامبر(ص) از زبان امير المومنين علي (ع)

مقدمه
خداوند پيامبران را در بهترين جايگاه به وديعت گذارد، و در بهترين مكان‏ها استقرارشان داد. از صلب كريمانه پدران به رحم پاك مادران منتقل فرمود، كه هرگاه يكى از آنان درگذشت، ديگرى براى پيش برد دين خدا به پاخاست.

 

خدا پيمان وحى را از پيامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند. … خداوند هرگز انسان‏ها را بدون پيامبر، يا كتابى آسمانى، يا برهانى قاطع، يا راهى استوار، رها نساخته است، پيامبرانى كه با اندك بودن ياران، و فراوانى انكار كنندگان، هرگز در انجام وظيفه خود كوتاهى نكردند. بعضى از پيامبران، بشارت ظهور پيامبر آينده را دادند و برخى ديگر را پيامبران گذشته معرّفى كردند. بدين گونه قرن‏ها پديد آمد، و روزگاران سپرى شد، پدران رفتند و فرزندان جاى آنها را گرفتند.

فلسفه بعثت پيامبر ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ـ

خدا پيامبر ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ـ را پس از يك دوران طولانى كه ديگر پيامبران نبودند، فرستاد: زمانى كه ميان طرفداران مذاهب گوناگون نزاع در گرفته و راه اختلاف میپيمودند. پس پيامبر با تمام مخالفانى كه به حق پشت كردند، و از آن منحرف گشتند به مبارزه پرداخت. (خطبه 133)

خداوند حضرت محمّد ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ـ را به حق برانگيخت تا بندگان خود را از پرستش دروغين بت‏ها رهايى بخشيده به پرستش خود راهنمايى كند، و آنان را از پيروى شيطان نجات داده به اطاعت خود كشاند، با قرآنى كه معنى آن را آشكار كرد و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان عظمت و بزرگى خدا را بدانند كه نمی دانستند، و به پروردگار، اعتراف كنند پس از انكارهاى طولانى اعتراف كردند، و او را پس از آن كه نسبت به خدا آشنايى نداشتند به درستى بشناسند. پس خداى سبحان در كتاب خود بى آن كه او را بنگرند خود را به بندگان شناساند، و قدرت خود را به همه نماياند، و از قهر خود ترساند، و اينكه چگونه با كيفرها ملّتى را كه بايد نابود كند از ميان برداشت و آنان را چگونه با داس انتقام درو كرد. (خطبه 147)

در سوگ پيامبر ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ـ

او با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد، و كاخ‏هاى مجلّل نساخت، (سنگى بر سنگى نگذاشت) تا جهان را ترك گفت و دعوت پروردگارش را پذيرفت. وه چه بزرگ است منّتى كه خدا با بعثت پيامبر ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ـ بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگى به ما عطا فرموده است. (خطبه 160)

رسول خدا در حالى كه سرش بر روى سينه‏ ام بود قبض روح گرديد، و جان او در كف من روان شد آن را بر چهره خويش كشيدم. متصدّى غسل پيامبر ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ـ من بودم، و فرشتگان مرا يارى می ‏كردند، گويا در و ديوار خانه فرياد می زد. گروهى از فرشتگان فرود می ‏آمدند و گروهى ديگر به آسمان پرواز می ‏كردند. گوش من از صداى آهسته آنان كه بر آن حضرت نماز می ‏خواندند، پر بود، تا آنگاه كه او را در حجره‏ اش دفن كرديم. چه كسى با آن حضرت در زندگى و لحظات مرگ از من سزاوارتر است پس مردم با دل بينا حركت كنيد، و نيّت خويش را در جهاد با دشمن راست بداريد. سوگند به خدايى كه جز او خدايى نيست، من بر جادّه حق می ‏روم، و دشمنان من بر پرتگاه باطلند، میگويم آنچه را می‏شنويد، و براى خود و شما از خدا طلب آمرزش دارم. (خطبه 197)

امام حسن مجتبی (ع)

زندگي سياسي و اجتماعي امام حسن مجتبي ـ عليه السلام ـ يكي از داغ‏ ترين و حساس ‏ترين موضوعات حيات آن بزرگوار شمرده مي شود. در اين رابطه عمدتاً دو شبهه وجود دارد :
اول اينكه امام حسن (ع)با ان همه سوابق  محكم معنوي و پشتوانه ي الهي چرا با معاويه كنار امد؟و چرا تن به صلح داد؟
دوم اينکه: بي ارتباط با زندگي سياسي امام نيست اينكه امام حسن (ع)چرا همسران متعددي بر مي گزيد؟
پاسخ هر دورا با توجه به مستندات تاريخي و تحليلهاي سياسي اورده مي شود.

پاسخ شبهه اول ؛ صلح امام حسن (ع)
ابن صباغ مالكي در فصول المهمه مي نگارد :روز جمعه بيست و يكم ماه رمضان سال چهلم هجري صبح همان روزي كه جسد مطهرامير المؤمنين(ع)به خاك سپرده شد امام مجتبي (ع)در جمع مردم كوفه حضور يافت و خطبه اي خواند و ضمن ان فرمود: «لقد قبض في هذه الليله رجل لم يسبقه الاولون و لم يدركه الاخرون…» يعني: «ديشب مردي از ميان ما رفت كه از ميان گذشتگان تاريخ  كسي بر او سبقت نجست و در اينده نيز كسي همتاو همسنگ وي نخواهد بود…»[1]
پس از آن امام به تمشيت امور سياسي، اجتماعي و نظامي پرداخت:كارگزاران را به كار گمارد به اميران ماموريت لازم دادو لشكر را مرتب و مجهز نمود و حقوق حقوق بگيران را تقسيم كرد.
هنگامي كه خبر شهادت علي (عليه السلام )و روي كار امدن امام مجتبي(ع)به معاويه گزارش شد دو تن از جاسوسان خود را جهت خرابكاري و اگاهي از مردم كوفه و اوضاع شخص امام (ع) به
سوي كوفه و بصره گسيل داشت كه هردو توسط امام مجتبي(ع) شناسايي و به قتل رسيدند. سپس امام نامه‏اي به معاويه نوشت و به او اخطار نمود: «اما بعد، فانك دسست الرجل و ارصدت العيون كانك تحب اللقاءو لو تري العافيه و ما اوشك في ذلك فتوقعه انشاءالله تعالي»[2] يعني: «تو جاسوساني فرستادي همانند ان است كه برخورد و ملاقات را دوست داري و چه نزديك است پس منتظر آن باش، ان‏شاءالله».
پس با توجه به اين نامه، امام مجتبي (ع) از جنگ با معاويه فاجر ابايي نداشت؛ اما راز صلح امام (ع) را از زبان خود امام حسن(ع) مي‏توان به دست اورد كه فرمود: «اني رايت هوي اعظم الناس في الصلح و كرهوا الحرب فلم احب ان احملهم علي ما يكرهون» [3] يعني: «من ديدم تمايل اكثريت مردم به صلح و ترك مخاصمه است و از جنگ گريزانند من ميل نداشتم انان را بر چيزي تحميل كنم كه از ان گريزان هستند» زيرا جنگ چيزي نيست كه با بي ميلي و ناباوري افراد سپاه قابل دوام باشد و پيروزي حاصل گردد.
ايشان در كلامي ديگر فرمود: «والله اني اسلمت الامر لاني لم اجد انصارا ولو وجدت انصارا لقاتلته ليلي و نهاري حتي يحكم الله بيننا و بينهم» يعني: «به خدا قسم من خلافت را به اين سبب تسليم كردم كه ياور و انصاري نيافتم و اگر ياوراني داشتم شب و روز با معاويه مي جنگم تا خداوند بين ما و انها (شما)حكم كند».
و نيز فرمود: «لو وجدت اعوانا ما اسلمت له الامر لانه محرم علي بني اميه» يعني: «اگر ياوراني داشتم خلافت را به او واگذار نمي كردم چون اصولا خلافت بر بني‏اميه حرام است»[4].
در كتاب تاريخ دمشق ابن عساكر ص 228اساسي ترين فلسفه صلح امام (ع) هم آمده است: معاويه پس ازانعقاد  صلح نامه ي تحميلي در نخيله(در قسمت بيروني شهر كوفه )خطبه اي ايراد كرد ودر ضمن ان چنين گفت : «اني  و الله ما قاتلتكم لتصلوا ولا تصوموا ولا تحجوا ولا تزكوا انكم لتفعلون ذلك و لكن قاتلتكم لاتامر عليكم و قد اعطاني الله ذلك و انتم له كارهون و اني منيت الحسن و اعطيته اشياء و جمعيهاتحت قدمي و لا افي شئ منها»[5] يعني: «من با شما مقاتله و جنگ ننمودم كه نماز بگزاريد يا روزه بگيريد يا حج انجام دهيد يا زكات پرداخت كنيد چون خودتان اين كارها را انجام مي دهيد  و نيازي به من نداريد بلكه خواستم كه به شما امارت و حكومت داشته باشم و اين خدا بود كه اين خواسته را به من عطا نمود هر چند شماها كراهت داشتيد من به حسن تأمين‏ها دادم. هر چه به او قول داده ام همه را زير پا مي نهم به هيچكدام از انها وفا نخواهم كرد».  در حالي كه قران مي فرمايد:”الذين ان مكناهم في الارض اقامو الصلاة”. ( حج/41)
در بررسي علل صلح امام مجتبي(ع) از نظر سياست داخلي، مهمترين موضوعي كه به چشم مي خورد فقدان جبهه نيرومند و متشكل بود زيرا مردم عراق و مخصوصا كوفه در عصر امام (ع)نه امادگي روحي براي نبرد داشتند نه تشكل و هماهنگي لازم.
پاسخ شبهه دوم ؛ تعدد همسران آن حضرت
مسأله تعدد زوجات و كثرت طلاق‏هاي ايشان را بيشتر در كتبي كه در دوران بني عباس تأليف يافته مي‏توان جستجو نمود. متأسفانه بعضي از نويسندگان هم بدون توجه به ريشه و عواقب ان به نقل آن پرداخته‏اند.
براي پاسخگويي به اين شبهه موارد زير را مي‏توان مطرح نمود:
اولاً: اصل مسأله ساخته و پرداخته مخالفان كينه‏توز آن حضرت بوده و از راوي معتبري نقل نشده است. عمدتا ناقل اصل اين احاديث 3 يا 4 نفر بوده‏اند ؛ از جمله «يحيي بن العلاء»، «ابوالحسن مدائني»، «شبلنجي» و «ابو طالب مكي». در اين ميان، مدائني مبلغ رسمي بني اميه بوده و اشعاري هم در مدح معاويه بن ابي سفيان سروده است.[6]
ثانياً: كثرت ازدواج‏ها و طلاق‏ها به گونه‏اي مبهم مطرح شده و اسامي زنان امام(ع) را ذكر نكرده اند. اگر مسأله واقعيت داشت چرا اين گونه به ابهام برگزار كرده اند؟ اگر واقعا مساله حقيقت داشت اسامي زنان حتي مطلقات را مي توانستند ذكر كنند
ثالثاً: تعداد فرزندان آن حضرت را غالباً در حدود پانزده تن اعم از پسر و دختر نگاشته‏اند. اين تعداد در آن ايام يك رقم معمولي و متعارف بود. در صورتي كه صحت ادعاي كثرت ازدواج و طلاق اگر مورد ترديد نبود بدون ترديد فرزندانش بايد بيش از تعدادي باشند كه مورخان نوشته اند.[7]
نتيجه: تمامي رواياتي كه در مورد كثرت ازدواج و طلاق امام حسن(ع) وارد شده به راوياني بر مي‏گردد كه متخصصين علم رجال انان را مردود شمرده اند تازه اگر مورد اطمينان و موثق  هم باشند اين روايات از روايات احاد است و خبر واحد در موضوعات حجت نبوده واز نظر علماءهم معتبر نمي باشد.ودر اخر اينكه زهد و پارسايي امام حسن(ع) به قدري بود كه براي او مجال چنين خوشگذراني‏ها را و لو از راه مشروع باقي نگذاشته و «ابن بابويه» كتابي بنام زهد الحسن درباره ي زهد و پارسايي آن بزرگوار نوشته است.[8]

امام رضا(ع) الگوي جامعه جديد

در مشرق ايران، ستاره اي چون فانوس در ظلمات زمان، به گم گشتگان حقيقت ره مي نماياند، آناني که اميدوار و سختکوش اند و جوياي الگو و مشعل دار هدايت نيز هنوز با همان صفا و عشق رئوف که از بوستان نبوي است، به دلها رضا و سکينه مي دهد. بوستاني که گلهايش پرپر و هر شاخه اي به کنجي به هجران رضا داد و اين گل قدسي که از مدينه بود به مشهد مقيم شد. گل قدس ما، سراسر درس صبوري است، نام زيبايش علي، ملقب به «رضا»؛ و چقدر اين کلمه به انسانهاي خسته و پر التهاب و درمانده، اميد و آرامش و نيرو مي دهد. چون خود الگوي رضا به قضاي الهي است. با اينکه سالها از زمان زيستن وي مي گذرد، اما هنوز نسل نو و جامعه جديد، پاي درسهايش زانوي ادب مي زند و الگو مي گيرد.

درباره دکترحسین پور

مدرک تحصیلی :دکتری
این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *